حسینیه منتظران مهدی (عج) مراغه

حسینیه منتظران مهدی (عج) مراغه

حسینیه منتظران مهدی (عج) مراغه

حسینیه منتظران مهدی (عج) مراغه

۹ مطلب با موضوع «زندگینامه شهدای حسینیه» ثبت شده است

يكشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۴۴ ق.ظ

زندگینامه شهید محمدرضا علی محمدنسل

شهید محمدرضا علی محمد نسل

قائم مقام فرمانده گردان حضرت علی اصغر (ع) لشکرمکانیزه ۳۱عاشورا


شهید نسل در ۲ دیماه ۱۳۴۱ ه ش در مراغه به دنیا آمد. 

دوران کودکی را در محیط مذهبی خانواده سپری کرد و در طول این مدت روحیه‌ای پر جنب و جوش و زرنگ و نترس داشت. 

دوران دبستان را در مدرسه فتوحی و دوره راهنمایی را در مدرسه آصف گذراند و پس از آن وارد دبیرستان شمس تبریزی شد. 

همزمان با ادامه تحصیل در مدتی کوتاه قرائت قرآن را فراگرفت. 

سالی که وارد دبیرستان شد با اوج گیری انقلاب اسلامی همزمان بود. به این لحاظ فعالانه در پخش اعلامیه‌های امام خمینی و راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد. در یکی از روزهای راهپیمایی، مردم به مراکز تولید و توزیع مشروبات الکلی حمله کردندکه محمدرضا در صف اول راهپیمایان قرار داشت. به همین خاطر در درگیری با پلیس مورد ضرب و شتم قرار گرفت و به شدت مجروح شد و با سر و صورت خونین به منزل بازگشت. 


از ویژگی‌های بارز وی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، گرایشات عمیق مذهبی بود و به شدت از غیبت و تهمت به دیگران تنفر داشت و به سرعت در مقابل آن عکس العمل نشان می‌داد. 

در طول این مدت روابط نزدیکی با خویشاوندان داشت و به تک تک آن‌ها سر می‌زد و صله رحم را هرگز فراموش نمی‌کرد. 

در خلال تعطیلات در مغازه به پدر کمک می‌کرد و به بازی‌های فوتبال و هندبال علاقه داشت. 

با وقوع حوادث کردستان تحصیل را‌‌ رها کرد و پس از عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، عازم کردستان شد و در عملیاتهای آزادسازی مهاباد و بوکان شرکت کرد. پس از اتمام این مأموریت دو ماهه به مراغه بازگشت. 

بلافاصله در آذرماه سال ۱۳۵۹، عازم منطقه جنگی سرپل ذهاب شد و فرماندهی نیروهای اعزامی از مراغه را به عهده گرفت. 

در بازگشت از منطقه، فرماندهی پادگان آموزشی الغدیر ملکان به ایشان سپرده شد. در مدت تصدی این مسئولیت با جدیت تمام کار گردآوری و آموزش نیروهای بسیجی را دنبال می‌کرد و هنگام عملیات‌ها عازم مناطق جنگی می‌شد. 

در طول دورانی که محمدرضا در جبهه‌های غرب و جنوب حضور داشت در سمتهای فرماندهی انجام وظیفه می‌کرد. 

 در نیمه اول سال ۱۳۶۱ جانشین شهید بروجردی در منطقه کردستان بود و در نیمه دوم همین سال فرماندهی گردان حضرت رسول (ص) را در منطقه غرب بر عهده گرفت. 

شهید نسل شجاع، مدیر و بادرایت

و از خصایل و ویژگی‌های برجسته‌ای برخوردار بود. 

یکی از همرزمان او در این باره می‌گوید: 

در کردستان با شهید حسین حق نظری تا ساعت دوازده شب نشسته بودیم. در زده شد. دیدم محمدرضاست. با نوار فشنگی بر کمر و سر و وضعیتی پر از گرد و خاک. با او احوالپرسی کردم. شهید حق نظری گفت: «محمدرضا خوب رسیدی بیا شام بخور.» محمدرضا گفت: «اجازه بدهید نمازم را بخوانم بعد بیایم.» گفتم: بیا بدنسازی کن و بعد نمازت را بخوان ولی قبول نکرد. دیدم نمازش خیلی طول کشید. رفتم دیدم محمدرضا به سجده افتاده و در حالی که می‌گوید: «الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب و هوایی غالب» و گریه می‌کند. دیگر جرئت نکردم او را صدا کنم و در را بستم و بازگشتم. 


محمدرضا در طول حضور در جبهه جنگ سه بار مجروح شد، از جمله در سال ۱۳۶۱ از ناحیه پای راست و یک بار هم از ناحیه دست جراحتی برداشت. از خصلتهای بارز وی این بود که در مواقع جراحت روحیه خود را حفظ می‌کرد. 

بامشغله زیاد و حضور دائم در مناطق جنگی بنا به توصیه علمای اسلام و سفارش امام خمینی (ره) مبنی بر لزوم ازدواج پاسداران انقلاب تصمیم به ازدواج گرفت. در اوایل سال ۱۳۶۲ با خانم شتابی وش ازدواج کرد و ثمره زندگی مشترک پسری به نام حامد است.


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۵ ، ۰۰:۴۴
حسینیه منتظران مهدی
يكشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۴۱ ق.ظ

زندگینامه شهید حمید محمدی درخشی

شهید حمید محمدی درخشی

فرمانده محور عملیاتی لشکر ۳۱عاشورا


۲۸ اردیبهشت ۱۳۳۵ ه ش در شهرستان مراغه به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه بدر و راهنمایی را در مدرسه اوحدی با موفقیت به پایان رساند. سپس تحصیلات متوسطه را در هنرستان صنعتی مراغه پشت سر گذاشت و موفق به کسب دیپلم شد. 

در سالهای ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ به مناطق آشوب زده بوکان، می‌اندوآب و مهاباد اعزام شد و به همراه جمعی از دوستانش سپاه مراغه را تأسیس کرد و علیه ضد انقلاب به مبارزه پرداخت. 

با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در کنار عضویت در شورای فرماندهی سپاه مراغه به سمت فرماندهی بسیج مراغه منصوب شد و سازماندهی و اعزام نیروهای بسیجی به جبهه اقدام کرد. 

او می‌گفت: 

من خادم اسلام هستم و خدمتی بالا‌تر از خدمت در بسیج سراغ ندارم پس در بسیج باقی می‌مانم زیرا خدمت در بسیج همه چیز من است و من خاک پای بسیجی‌ها هستم. 

در سالهایی که مسئولیت بسیج مراغه را به عهده داشت به طور جدی با گروهک‌ها و منافقین مبارزه می‌کرد؛ به همین خاطر چندین بار مورد سوء قصد قرار گرفت اما توانست جان سالم به در ببرد. 

همزمان با ایفای مسئولیتهای پشت جبهه در موقع لزوم از جمله به هنگام آغاز عملیاتهای مهم عازم جبهه می‌شد. 

از خصوصیات برجسته حمید محمدی درخشی بشاشیت، خوش خلقی، خطرپذیری و اخلاص و توکل بود. روحیه‌ای که سبب می‌شد در بسیاری از عملیات‌ها بر خطرات فائق آید. 

حمید در گیرودار جبهه و جنگ با پیشنهاد خانواده و براساس سفارشهای امام به جوانان ازدواج کرد. در دوران کوتاه ازدواج، حمید کمتر فرصت می‌یافت به خانواده‌اش رسیدگی کند به این جهت سرپرستی خانواده او بر عهده پدرش قرار داشت. 

در آن زمان پدر حمید نیز از بسیجیانی بود که اغلب در جبهه‌های نبرد بود. 

حمید در سال ۱۳۶۲ دوره فرماندهی را گذراند و پس از بازگشت به جبهه در لشکر ۳۱ عاشورا فرماندهی تیپ و محور عملیاتی به وی محول شد. 

در مدت حضور در جبهه چندین بار مجروح شد که هر بار پس از التیام نسبی به مناطق عملیاتی بازمی گشت. 

سرانجام، پس از چهل و هشت ماه حضور در جبهه‌ها در عملیات خیبر در جزیره مجنون در روز یکشنبه ۶ اسفند ۱۳۶۲ در حالی که در محاصره دشمن قرار گرفته بودند به شهادت رسید. شهید مهدی باکری درباره نحوه شهادت حمید در پاسخ پدرش که از حال وی پرسیده بود چنین جواب داده است: 

حمید، دویست و پنجاه اسیر عراقی آورد و تحویل داد و در حالی که از ناحیه شانه زخمی شده بود هر چه اصرار کردیم که برگردد تا زخم‌هایش پانسمان شود گفت: «بچه‌ها زیر آتش هستند و باید بروم.» تا مدتی با من با بی‌سیم تماس داشت و در آخرین تماسش به من گفت: «سلام ما را به امام برسانید، ما مثل امام حسین (ع) جنگ کردیم و مثل او مظلوم واقع شدیم و دیگر صدایی از او نشنیدم.» 

سه سال پس از شهادت حمید، برادرش علی در تاریخ ۲۸ دی ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ در منطقه شلمچه در اثر اصابت ترکش به پا‌هایش به شهادت رسید. سیزده سال بعد در ۲ مرداد ۱۳۷۶ با عملیات گروه‌های جستجوی مفقودین در منطقه عملیاتی جزیره مجنون بقایای پیکرمطهر حمید محمدی درخشی کشف شد و پس از تشییع در گلزار شهدای شهرستان مراغه به خاک سپرده شد. 

 از شهید حمید درخشی فرزندی به نام مهدی به یادگار مانده است که در هنگام شهادت پدر، چهل و پنج روز بیشتر نداشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۵ ، ۰۰:۴۱
حسینیه منتظران مهدی
يكشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۳۳ ق.ظ

زندگینامه شهید داوود پوررستم

شهید داوود  پوررستم 

فرزند: فریدون 

تاریخ تولد : 1345 

محل تولد: مراغه 

تاریخ و محل شهادت :25/11/64 فاو 

 

 زندگینامه:

شهید داوود پوررستم در سال 1345 در شهرستان مراغه چشم به جهان گشود. ایشان در دوران تحصیل خود دانش آموزی فعال بودند

 وی به عضویت اتحادیه انجمنهای اسلامی دانش آموزی در آمده و سمتهای زیادی را در این انجمن کسب کردند و خدمات شایسته ای در جهت رشد وتعالی اهداف انجمن های اسلامی وتقویت این نهاد انجام دادند. 

ایشان همیشه سعی می کردند نمازهای خود را با جماعت ادا کنند ، واز نظر اخلاقی بر خوردی متین و موقر داشته، با احترام و تواضع با اطرافیان خود برخورد می کردند.

این فرزند برومند امام پس از شهادت برادرش بارها تصمیم گرفت سلاح برادرش را در جبهه به دست گیرد ولی به علت کمی سن از رفتنش به جبهه جلوگیری می کردند. 

بالاخره در تاریخ 7/7/64 به ندای امام امت لبیک گفت و به جبهه های حق علیه باطل عزیمت نمود. 

وی در عملیاتهای بسیاری شرکت نمود و بالاخره این عاشق ابا عبدا... به عنوان آرپی جی زن در عملیات «والفجر 8 »شرکت کرده و در محور راست شهر« فاو» به شهادت رسید.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۵ ، ۰۰:۳۳
حسینیه منتظران مهدی
يكشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۲۳ ق.ظ

زندگینامه شهید ناصر صارمی

شهید صارمی در سال ۱۳۳۹ در محلهٔ ریحان- خیابان اوحدی مراغه در خانواده‌ای مذهبی به‌دنیا آمد

خانواده وی که چون مقید به اسلام بودند، در تربیت فرزندشان نقش بسزایی داشتند و ایشان با نظارت پدر کودکی را در مسجد و هیئت‌های مذهبی گذراند. 

 از زمانی که خود را شناخت، در امور مذهبی در مجامع ظاهر شد و دوران ابتدائی را در دبستان اوحدی و راهنمایی را در مدرسهٔ پارسا (دکتربهشتی) و مقطع دبیرستان را در مدرسهٔ مهندس بازرگان (علامه طباطبایی) در رشتهٔ حسابداری با اخذ دیپلم حسابداری به پایان برد. 

در سن ۱۵سالگی فعالیت خود را در حسینیه منتظران مهدی (عج) آغاز و جز موسسین این مرکز بوده و در‌‌ همان مسجد نصیرآباد، کلاس قرآن برپا می‌نمود. 

چندین بار توسط ساواک دستگیر شدند. پس از انقلاب به استخدام آموزش و پرورش درآمد. 

در سال ۶۱ بر حسب وظیفه به جبهه شتافت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۵ ، ۰۰:۲۳
حسینیه منتظران مهدی
يكشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۲۰ ق.ظ

زندگینامه شهید رضا شکاری

شهید رضا شکاری در ۱۸ دی‌ماه ۱۳۳۶ در شهرستان مراغه در خانواده‌ای متوسط دیده به جهان گشود و در سال‌های اول زندگی کودکی پرنشاط بود همیشه سعی می‌کرد کارهای شخصی خود را به‌تنهایی انجام دهد و هرگز اجازه کمک به دیگران را نمی‌داد ازآنجایی‌که در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمده بود علاقه زیادی به خواندن نماز و گرفتن روزه داشت از ۶ سالگی نماز می‌خواند و روزه می‌گرفت طوری که پدر و مادرش به‌زور روزه‌اش را می‌شکستند و در‌‌ همان سال دریکی از مسابقات مذهبی مسجد محله شرکت کرد جوایزی نیز دریافت نمود. 

 دوران ابتدائی را در دبستان امیرکبیر به پایان رسانید و دوران دبیرستان را در فردوسی با موفقیت به پایان رسانید و سال اول هنرستان را در هنرستان صنعتی که حال به اسم هنرستان فنی شهید شکاری هست به پایان رساند. 

 سال‌های دوم و سوم را در تبریز ادامه داد پس از اخذ دیپلم از انستیتو زنجان قبول شد. 

پس از ۲ ماه تحصیل در زنجان از دانشکده انرژی اتمی پذیرفته شد و از آنجائی که همه دانشجویان را برای تحصیلات مالی پس از ۲ سال به خارج می‌فرستادند قرار شد او را در اولین سال به خارج اعزام کنند. 

او علاقه به تجملات زندگی نداشت برای شهرت هم تلاش نمی‌کرد او همواره آرزو داشت به داد مردم برسد؛ در سال دوم به علت قیام حق‌طلبانه مردم غیور ایران دانشگاه‌ها بسته اعلام شد. 

پس از تعطیلی دانشگاه‌ها مدتی به مراغه آمد و در میان کسانیکه هنوز عامیانه می‌اندیشیدند به تبلیغ علیه رژیم استبداد پرداخت و دوباره به تهران برگشت و در راهپیمایی‌ها شرکت فعالانه داشت، 


 سرانجام رضا در روز جمعه ۸ دی‌ماه ۱۳۵۷ مصادف با ۲۸ محرم در صف راهپمائی‌ها ملحق شده و ساعت ۱۰ صبح با اصابت گلوله از ناحیه سر قبل از رسیدن به بیمارستان در بیست و یکمین بهار زندگی قبل از شکفتن پرپر شد و تا چهلمین روز شهادتش در بلوار مراغه بازارچه‌ای که در آن به شهادت رسیده بود بنام ایشان نام‌گذاری شد و در تهران نیز ساختمان انرژی اتمی بنام اولین شهید دانشگاه ساختمان بنام ایشان نام گرفت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۵ ، ۰۰:۲۰
حسینیه منتظران مهدی
يكشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۰۸ ق.ظ

زندگینامه شهید داوود خیرالهی

شهید داوود خیرالهی ۱۳۴۶ در روستای «کهلان» از توابع مراغه دیده به جهان گشود. 

وی در کنار تحصیلات، از‌‌ همان سن کودکی، در مسجد آقا محمد تقی، حسینیه جوانان و حسینیه منتظران مهدی (عجل الله تعالی فرجه) مراغه، به یادگیری احکام اسلامی و قرآن مجید پرداخت و روح خود را با نور قرآن صیقل داده و به نور الهی منور ساخت. 

 ۱۱ ساله بود که شعله‌های انقلاب اسلامی، فروزان گشت. او با کمک گرفتن از افکار انقلابی خانواده‌اش، در پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی فعالیت‌های چشمگیری از خود به نمایش گذاشت. 


 اعلامیه‌های حضرت امام (رحمه الله علیه) را پخش نموده و عکس‌های ایشان را در کوچه و بازار نصب می‌نمود. 

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، در مسیر مستقیم خط امام به فعالیت‌های خود ادامه داد؛ 

او در سال ۱۳۶۱ وارد حوزه علمیه شد و در مدرسه عالی ولیعصر تبریز مشغول به تحصیل گردید و هم زمان، تا کلاس چهارم دبیرستان نیز ادامه تحصیل داد. حضور مداوم او در جبهه‌های دفاع حق علیه باطل، فرصت تحصیل را از او سلب کرده بود ولی او با سعی و کوشش مضاعف، سعی در جبران عقب‌ماندگی دروس می‌نمود و اکثراً در جبهه‌ها حضور داشت. 

 شهید خیرالهی در طول چهار سال، «هشت مرتبه» به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل اعزام شد. و در عملیات‌های: «بیت‌المقدس، والفجر چهار و بدر» شرکت نمود. 

سرانجام در ۲۴/۱۱/۱۳۶۴ در منطقه فاو (عملیات والفجر ۸) گل وجود او در اثر جاری شدن خون از حلقوم پاکش، پرپر شد و بر حقانیت اسلام و انقلاب اسلامی، گواهی داد، او که بسان تندری از قلب حوزه به جبهه‌ها آمده بود، به فوز عظیم شهادت نایل شد. 

 روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۵ ، ۰۰:۰۸
حسینیه منتظران مهدی
جمعه, ۲۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۰۹ ب.ظ

زندگینامه شهید محمدرضا پوررستم

باز سخن از عشق است، سخن از ایثار است و سخن از فداکاری، سخن از عاشق جان سوخته، سخن از عاشق و عارف دست از جان شسته، سخن از خدا جویی تشنه کام در بیابانهای کویر تن، سخن از عبدی که با معبودش راز‌ها داشت و سخن از عبدی که در عشق و عرفان چون پروانه می‌سوخت و از هر سوختن‌اش لذتی در روحش دمیده می‌شد. 


آه خدایا این جوانان در شهادت چه‌ها دیده‌اند راستی اگر ناله‌های جانسوز شبانه این عزیزان را در سنگر‌های مقدم و تاریک نمی‌دیدیم و اگر راز و نیاز شبانه این‌ها را به گوش نمی‌شنیدیم و اگر تلاش شبانه روزی آن‌ها را به چشم مشاهده نمی‌کردیم مناجات شبانه حضرت امیرالمومنین (ع) را چگونه تفسیر می‌کردیم. 

که نمونه بارز آن شهید بزرگوار محمدرضا‌پور رستم بود که در فروردین ماه سال ۱۳۴۰ در روستای دیزج خوشه مهر چشم به جهان گشود. 

ایشان بعد از سپری کردن تحصیلات ابتدائی به همراه خانواده به شهرستان مراغه مهاجرت کردند و تحصیلات راهنمایی و دبیرستان را در شهر ادامه و در سال ۱۳۵۷ با رتبه عالی موفق به اخذ دیپلم حسابداری از دبیرستان شهید پوررستم شدند. 


و با وجود قبولی در مدرسه عالی شهید مطهری در سال ۵۸ به علت عشق و وابستگی خاص به حضرت امام خمینی شغل پاسداری را ترجیح دادند از آنجا که شهید بزرگوار در خانواده‌ای مذهبی پرورش و تربیت یافته بودند لذا از‌‌ همان بدو جوانی پاک و متدین بودند و گرایش خاصی به مسائل مذهبی داشتند و در همین راستا از سال ۱۳۵۳ با شرکت در برنامه‌های عمومی و خصوصی حسینیه جوانان و نوشتن شعار، پخش اعلامیه‌های امام، کتب و نوار‌های مذهبی در مدرسه شکستن و برداشتن عکس طاغوت از مدرسه مبارزه با معلمی که همیشه به اسلام اهانت می‌کرد. دادن شعار و صلوات و شرکت فعال در تمامی تظاهرات خیابانی، درست کردن کوکتل مولوتف، درست کردن سه راهه، درست نمودن ۵۰ کیلو باروت در کلبه باغ یکی از یاران با وفایش شهید مرتضی صادقی به همراهی حاج آقا نقدی و پس از انقلاب فعالیت در کانون نشر فرهنگ اسلامی، فعالیت در کمیته مرکزی و سپس ورود به قلب اسلام ((سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)) فعالیتهای مذهبی، اجتماعی و سیاسی خود را انجام دادند. 


شهید بزرگوار جزء موسسین سپاه پاسداران در مراغه بودند و به عنوان مربی آموزش نظامی و عقیدتی سیاسی در سپاه و بسیج خدمت می‌نمود و در کنار آن‌ها کلاس‌های آموزشی عقیدتی سیاسی در مساجد طویقون دیزج، امامزاده و قره مسجد دایر نموده بودند با شروع غائله کردستان توسط ضد انقلاب، شهید پوررستم به همراه اولین اعزام سپاه مراغه عازم شهر پاوه شدند و از آنجا به سنندج اعزام شده و از ناحیه کتف سمت راست مجروح شدند و پس از ماه‌ها بستری شدن در پادگان سنندج و بیمارستان میثاقیه تهران و بهبودی نسبی مصادف با اولین شب ماه مبارک رمضان عازم صائین دژ شده و در درگیری با عوامل ضد انقلاب به همراه دو همرزم دیگرش در مورخه ۲۲/۴/۵۹ شهد شیرین شهادت نوشیدند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۵ ، ۱۷:۰۹
حسینیه منتظران مهدی
جمعه, ۲۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۵۲ ق.ظ

زندگینامه شهید اسماعیل دوستان

زندگی نامه شهید اسماعیل دوستان از مراغه

قائم مقام فرمانده گردان امیر المومنین (ع) 


اول خرداد ۱۳۳۷ ه ش در شهرستان مراغه به دنیا آمد. 

 تولدش همزمان با روز عید قربان بود، به همین دلیل بر او نام اسماعیل نهادند. پدرش کشاورز بود. 

اسماعیل در دوران کودکی نماز می‌خواند و در ماه رمضان روزه می‌گرفت و با شوق بسیار در مساجد حضور می‌یافت. و در مراسم مذهبی شرکت می‌کرد. 


خانواده پس از او صاحب دو پسر دیگر به نامهای محسن و حسین شد که وی با آن‌ها رابطه بسیار صمیمانه‌ای داشت و آن‌ها را در مسائل مذهبی هدایت می‌کرد. 


او مقاطع دبستان و راهنمایی را با موفقیت به پایان برد. 

اسماعیل دوران متوسطه را در رشته اقتصاد در دبیرستان اوحدی مراغه‌ای گذراند و موفق به اخذ دیپلم شد. 


در دعای ندبه و کلاسهای آموزشی قرآنکه در مسجد چهل پا در مراغه برگزار می‌شد شرکت می‌کرد. 

روزی که اداره شهربانی مراغه به تصرف مردم درآمد، اسماعیل فهرست اسامی هفتاد نفر را پیدا کرد که اسم خود او در آن فهرست بود. 

پس از مدتی انجمن اسلامی الهادی را تشکیل داد. 

کار این انجمن برگزاری کلاسهای عقیدتی و نظامی بود. این انجمن در محله چهل پا در مسجد حاج فتحعلی تشکیل می‌شد. 

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، اسماعیل به سپاه پیوست و دوره سربازی خود را در پادگان امام رضا (ع) طی کرد. پس از پایان خدمت سربازی در حالی که همچنان با سپاه همکاری داشت، به عنوان معلم در آموزش و پرورش مشغول کار شد و در دور‌ترین روستا‌ها به تدریس بینش اسلامی می‌پرداخت. 

اسماعیل، یک بار به بوکان اعزام شد و در آنجا زخمی شد و از طریق ارومیه، تبریز به مراغه انتقال یافت. 

 او به پیشنهاد حاج رحیم قنبرپور - از دوستان نزدیکش ازدواج کرد. 

 

اسماعیل در سال ۱۳۶۰ و ۱۳۶۲ صاحب دو فرزند پسر به نامهای هادی و مهدی شد. با آغاز جنگ عراق علیه ایران، راهی جبهه‌های جنگ شد. 

رئیس آموزش و پرورش مراغه می‌گوید: 

هر کاری کردم نتوانستم نگهش دارم. اتاقی برایش در نظر گرفته بودیم، نپذیرفت. 

 گفت: این اتاقهای مجلل نمی‌تواند مرا از رفتن به جبهه بازدارد. 

پس از مدتی، محسن - برادر کوچک‌تر و فرزند دوم خانواده - هم راهی جبهه شد. اسماعیل ابتدا در پشت جبهه مسئول ستاد پشتیبانی جنگ بود و هدایای مردم را به جبهه انتقال می‌داد. در این ایام به شرکت در تشییع جنازه شهدا بسیار حساس بود و در هر شرایطی در مراسم حضور می‌یافت. به گفته یکی از همسنگرانش: «زمانی که به جبهه اعزام می‌شدیم راه را طوری انتخاب می‌کرد تا بتوانیم از مجروحان جنگی عیادت کنیم. وی در جبهه هم نمازش را اول وقت می‌خواند.» 

بعد از مدتی به گردانهای رزمی پیوست وبه خط اول جبهه رفت. 

ابتدا در گردان سلمان خدمت می‌کرد و بعد به گردان حبیب بن مظاهر رفت و فرمانده گروهان شد. 

 بعد از شهادت حمید پرکار - که از دوستان نزدیک اسماعیل بود - تعدادی از بسیجیان قصد داشتند در تشییع جنازه او شرکت کنند. ولی وی آن‌ها را از رفتن بازداشت و گفت: «روح شهید از اینکه اینجا بمانید و راهش را ادامه دهید و گردان را حفظ کنید بیشتر خوشحال می‌شود.» 

اسماعیل در عملیات والفجر ۸ نیز شرکت داشت و در سمت فرماندهی گردان سلمان در فاو در سخت‌ترین محور عمل می‌کرد. برای او سمت وپست ومقام مطرح نبود. 

اسماعیل بعد از آن در عملیات کربلای ۵ در شلمچه قائم مقام گردان امیرالمؤمنین شد. او و نیروهای تحت امرش در محوری که پیشروی می‌کردند به میدان مین و موانع سیم خاردار برخوردند؛ در حالی که دوشکاهای دشمن نیز از مقابل به شدت آن‌ها را زیر آتش گرفته بود. در همین هنگام اسماعیل مورد اصابت تیر دوشکای دشمن قرار گرفت. 

 بدین ترتیب، سردار اسماعیل دوستان در عملیات کربلای ۵ در اثر اصابت تیر دوشکا به ناحیه کمر و ترکش به صورت، در شلمچه به تاریخ ۲۱ دی ۱۳۶۵ به شهادت رسید. 

 آرامگاه او در گلشن زهرا در شهرستان مراغه واقع است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۵ ، ۰۱:۵۲
حسینیه منتظران مهدی
جمعه, ۲۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۴۸ ق.ظ

زندگینامه شهید سهراب حسین ­نژاد

زندگینامه شهید سهراب حسین ­نژاد از شهرستان مراغه

در صبحگاه آذر ماه سال ۱۳۴۱ سهراب در یک خانواده پاک و روحانی در روستای ورجوی دیده به جهان گشود. 

دوران ابتدایی را در دبستان نظامی و فتوحی و دوران راهنمایی را در مدرسه آصف و تحصیلات متوسطه را نیز در دبیرستان امام خمینی (ره) همزمان با شروع انقلاب شروع نمود. 

 نیازهای معنوی و شناخت اهداف ائمه اطهار باعث گردید که علاوه بر دروس کلاسیک دبیرستان در اکثر برنامه­‌های فرهنگی- اجتماعی و سیاسی شرکت جسته و با این وجود جزء شاگردان ممتاز به حساب می‌­آمد. 

سهراب به دنبال تجاوز رژیم بعثی عراق به فرمان استکبار جهانی در سال ۵۹ به دستور امام لبیک گفته و از‌‌ همان ابتدا در جبهه ­های حق علیه باطل حضور یافت و در چند عملیات بزرگ مثل عملیاتهای طلوع فجر- رمضان- مسلم ابن عقیل (ع) - والفجر مقدماتی- والفجر- خیبر- کربلای ۵- کربلای ۸ و بیت­ المقدس ۵ شرکت نمود. 

در عملیات خیبر زمانیکه با هلیکوپ‌تر عازم جزیره مجنون بودند هلیکوپ‌تر هدف راکت هواپیمای عراقی قرار می‌­گیرد و سقوط می‌کند و ایشان هر دو پایشان می‌­شکند و بعد از چند ماه بستری در بیمارستان و تحمل رنج و مشقت بهبودی حاصل می‌کند و دوباره برای یاری رساندن به همرزمان و لبیک به ندای امام به جبهه اعزام می‌شود و در عملیات نصر ۷ از ناحیه سر زخمی می‌شود. 

در سال ۱۳۶۵ با قبولی در رشته پزشکی وارد دانشگاه ارومیه می‌شود. هنگام شروع ترم اول به دنبال عملیات کربلای ۵ و اعلام نیاز به جبهه ­‌ها می‌­شتابد و یکسال تمام در جبهه ­‌ها حضور پیدا می‌­کند. 

دوباره از ابتدای سال ۱۳۶۶ شروع به تحصیل کرد. در سال ۱۳۶۷ به دنبال شرارتهای دشمن در بمباران مناطق مسکونی و اعلام نیاز در سوم رمضان عازم جبهه ­های حق علیه باطل می‌شود و از آنجائیکه عاشقان معبود را در این جهان خاکی قراری نیست و روحشان هوای پرواز از این قفس مادی را دارد در ۲۳ خرداد ماه به قله ­های مرتفع عشق الهی پرواز کرد و مدت ۳ سال پیکر مطهرش در کوه­های قوجار در منطقه عملیاتی ماووت عراق ماند و در آذر ماه سال ۷۰ در سطح شهرستان مراغه در میان انبوه مردم داغدار تشییع شد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۵ ، ۰۱:۴۸
حسینیه منتظران مهدی